یک چیزهایی، یک ارزشهایی از یک جایی می شکنند، یک چیزهایی، یک حرمتهایی از یک جایی می شکنند، مثلا محرم چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، جنگ در این ماه حرام بوده و هست، عرب در جاهلیت در ماه حرام، گفت و گو را مقدم بر جنگ می دانست و حرمت این ماه را نمی شکست. در قران نیز آمده است: (از تو درباره جنگ در ماه حرام پرسش مى کنند، در پاسخ آنان بگو: جنگ و درگیرى در این ماه، (گناهى) بزرگ است،بقره، 217 ). اما در کربلا حرمت این ماه را نه عرب جاهلی، مسلمانان شکستند. امام حسین که خود قران ناطق است آیا ممکن است که بخواهد حرمت ماه حرام را بشکند و قصد جنگ داشته باشد؟ امام حسین قصدی و نیتی بر جنگ و نبرد نداشت و اساس ساز و برگ سفر را نیز بر پایه ی جنگ نچیده بود. در تمام طول سفر و در منازل مختلف امام بر این امر تاکید می کند. حتی در رسیدن کاروان امام به کربلا و داستان راه بستن حر بن یزید ریاحی امام نشان می دهد که قصدی برای جنگ ندارد. امام از حر می خواهد یا اجازه ی بازگشت دهد و یا ایشان مسیر دیگری را در پیش بگیرند اما این اجازه داده نمی شود.
اما یزید و یزیدیان از ابتدا بنای جنگ داشتند، یزید از همان ابتدا می خواست امام را از سر راه خویش بردارد و این از همان ابتدای حکومتش و نامه نوشتنش به حاکم مدینه مشخص بود. ادله ی آنان بر جنگ علیه امام بر اساس خروج بود، ادله ای سست که جز عده ای را قانع نمی کرد. اما امام قصد جنگ نداشت، بودن اهل بیت ایشان همراهشان در این سفر و اینکه بیعت از همه بر می گرفت تا بروند و کسی به اجبار در اردوی ایشان نمانده بود، هر که مانده بود با دل خویش مانده بود، با مرکب عشق مانده بود. امام اگر قصد جنگ داشت یارانش را نگه می داشت و علاوه بر آن سعی در جذب افراد و افزایش شمار یارانش می فرمود، نه آنکه بیعت بردارد و شب عاشورا چراغها را خاموش کند که هر که خواست برود از تاریکی شب استفاده کند و بی هیچ شرم از نگاهی به دل شب بزند و راه را جدا کند.
امام نجنگید، امام دفاع کرد، جنگ اجباری بود و اجتناب از جنگ بعید به نظر می رسید، در این شرایط امام یا باید ذلت بیعت با ظلم را می پذیرفت و یا دفاع می کرد. امام با یاران اندکش و با ساز و برگی که دشمن در برابرش آراسته بود حقیقت جنگ را از همه بهتر می دانست و با این همه به جای بیعت دفاع را برگزید. امام تا آخرین لحظات با عمر سعد گفتگو می کرد اما دشمن جنگ می خواست، جواب گفتگوی امام تیر بر گلوی کودک شش ماهه بود.
ادله ی خروج امام از همان روز عاشورا شکست خورده بود، کسی که نماز به پا میدارد امام است و آنکه به نماز هجوم میبرد دشمن است، امام کودک به میدان می برد و آنان کودکی شیر خواره را می کشند، آنکه آب را می بندند دشمن است و آنکه دشمن سیراب می کند امام است، عمر سعد اولین تیر را در جنگ پرتاب می کند و امام به یارانش می فرماید هیچ تیری از سمت ما بر سپاه کوفه انداخته نخواهد شد مگر آنها شروع کننده جنگ باشند. همه ی اینها یعنی امام برای جنگ نیامده بود، و سوال اینجاست آیا دفاع در برابر دشمن، جهاد است و یا خروج ؟و چه ادله ی سستی بود ادله ی ظلم.